بیداری؛ یعنی چشم گشودن به روی زندگی، که مهمترین و بنیادیترین، تکلیفِ انسانی ماست. ما، در زندگی فقط لحظهها را داریم و بس، و از معبرِ همین لحظههاست که باید، عبور کنیم تا به شادمانی و آرامش و احساسِ سعادت برسیم. لحظههای حال، تماشاگه رازهاست، و لحظهها هدیهای از جانبِ خداست و حاوی معجزه.
دیدن؛ یعنی عرفان. عرفان، برای جامعهای که حولِ تولید و مصرف، طواف میکند، امریست غیرضروری و مزاحم. ذهن ما، چنان تربیت میشود که نپرسد، نبیند، نچشَد، تجربه نکند، و در نهایت، از معبرِ لحظههای قدسی که موهبتِ الهیست، عبور کند، مبادا که به ساحتِ قلب برسد.
وقتی عاشقانه، به لحظهها نگاه میکنی، لحظههایی که نمیتوانی آن را بازگردانی، دقیقاً در همین لحظه و همین احساس، چشمانِ تو به روی زندگی، باز میشود.
دعوت به بیداری، دعوت به بودن است. دعوت به بیداری، همان امرِ “کُن”، از طرفِ ذاتِ هستیست.