وزن | 170 گرم |
---|---|
نویسنده | هرمان هسه |
مترجم | مسیحا برزگر |
قطع | خشتی |
تعداد صفحات | 97 |
جلد | شومیز |
ناشر | نشر سیوا |
نوبت چاپ | اول |
شابک | 978-600-91726-3-4 |
۱۵۰,۰۰۰ تومان
توضیحات
معرفی کتاب دلتنگیها و پرسهها
کتاب دلتنگیها و پرسهها، اثر دوستداشتنی هرمان هسه، مجموعهای از نامههای عاشقانه هسه به طبیعت است. گوش سپاریم به سمفونی دلتنگیها و پرسههای عاشقانه آفریننده سیذارتا، هرمان هسه…
در این کتاب، هسه راهبیست معتکف در دیْر طبیعت. او کتاب دلتنگیها و پرسهها را در سال 1920 پس از آنکه در دل کوههای تیسینو در دهکده مونتانولای سوییس ساکن شد، منتشر کرد. این کتاب، در واقع نثر بیپیرایه و عاری از تکلف کتاب، تغزل ناب آن، بصیرت گسترده نویسنده و علاقهی شدیدش به آب و خاک و گیاه و پرنده و آدمها، همه و همه، دلتنگیها و پرسهها را به یک نغمه عاشقانه و دلنواز تبدیل کردهاند. در واقع، فصلهای گوناگون این کتاب، موومانهای یک سمفونی ژرف معنویاند.
نقاشیهای آبرنگ هسه هم، مانند نثرش، ساده و طبیعیست. او در جایی گفته است: «ایکاش خود را یکسره وقف نقاشی میکردم.» او خود را یکسره وقف نقاشی نکرد، اما بدیهیست که وجودش یکسره وقف هنر شد. او هنرمندانه زندگی کرد، هنرمندانه اندیشید و اندیشمندانه هنر ورزید. هسه هنرمندی متفکر بود و از این بابت رنج بسیار برد. او رنج برد، زیرا مزد هنر و تفکر، همواره رنج است. او رنج برد، اما رنج خویش را درونمایه آفرینش روشنایی و زیبایی کرد.
هرمان هسه (Hermann Hesse) یک شاعر است. در معرفی او همین نکته کافیست. او یک شاعر است و شاعر را باید در شعرهایش پیدا کرد؛ شعری که زندگی شاعر است. شاعری که شعرهایش را نزیسته باشد، شاعر نیست، کسیست که تابوتهای کلمات مرده را کنار هم میچیند.
هرمان هسه، در شعر خویش زندگی کرده و زندگی خویش را شاعرانه سروده است. او در شعر خویش رنج برده، خندیده، گریسته، خودکشی کرده، پرسه زده، دل بسته، دل بریده، سفر کرده، عاشق شده و… . او در شعر خویش زیر باران رفته و خیس شده است. او در شعر خویش که زندگی او بوده و در زندگیش که شعر او بوده، با آب و باد و خاک، با گیاه و ستاره و کهکشان، با کائنات و هستی و خدا، یگانه شده است. او در شعر خویش به نیروانا رسیده است.
در نگاه شاعرانه هرمان هسه، معجزه باز شدن یک گُل قاصدک، کوچکتر از معجزه زنده شدن مرده و معجزه شکافته شدن دریا نیست. او شاعر است، از این رو چشمانی بینا دارد. زیرا تنها شاعرانگیست که بینایی میبخشد. روزمرگی، کوری محض است.
در بخشی از کتاب دلتنگیها و پرسهها (Wandering) میخوانیم:
خوابگردانه راه خویش را در میان جنگل انبوه باز میکنم،
حلقهای جادویی و شگفتانگیز، پیرامونم میدرخشد؛
بیدغدغه آنکه تقدیسم کنند ویا نفرینم،
صادقانه ندای درونم را پی میگیرم.
چه بسیار چیزهایی که مردم در آن بهآسودگی خفتهاند،
اما مرا بیدار کرده و به خویشتن خویشم فراخوانده است!
من هراسان و بیاندک وهمی در سر
درنگیدهام و باز به دوردستها خزیدهام.
آه،ای خانه گرم و دنج که مرا از تو میربایند!
آه،ای رؤیای عشق که در ضمیرم آشفتهات میکنند!
از هزار راه نزدیک و میانبر به سویت بازخواهم گشت،
همچون رودی که به دریا میریزد.
فهرست مطالب کتاب
سخنی از مترجم
خانهیِ کشاورز
گورستان دهکده
گردنهیِ کوهستانی
قدم زدن در شب
دهکدهیِ بیپیرایه
گمشده
پُل
دنیای زیبا
خانهیِ کشیش
مزرعه
باران
درختان
شادمانیِ نقاش
هوای بارانی
نمازخانهای کوچک
گذرِ روزها
استراحتِ نیمروزی
خانهبهدوش با مرگ سخن میگوید
دریاچه، درخت، کوه
جادوی رنگها
آسمانِ ابری
خانهای به رنگِ سرخ
غروبهای غریب
در امتداد دشت
میدانم تویی که میخرامی
شاعر
شبِ کوهستان
بیقرارانِ ستارهها
الیزابت
همسفر
راوانا (1)
راوانا (2)