در این سری جلسات، عرفان و فلسفه و هنر، در هم آمیخته میشود.
غرض، بیداری از خوابیست که موجباتِ آن را، سرگرمیها فراهم میکنند. با اینکه فیلمِ سهگانهی ماتریکس، در زمرهی سرگرمیها محسوب میشود، اما واجدِ مضمونی فلسفی و عرفانیست. بنابراین، در این جلسات، ضمن شرح و تفسیرِ مضامین و معانی این فیلم، آن را با آموزههای مولانا نیز مقایسه میکنیم.
فیلم ماتریکس، لایههای گوناگونی دارد:
در لایهی رویی، تماشاگر، سفرِ یک قهرمانِ نوظهور را تماشا میکند.
در لایهی دیگر، برادرانِ فیلسوفِ سازندهی این فیلم؛ “برادران واچوفسکی”، دربارهی حقیقتِ وجودِ آدمی، و همینطور جهان، پرسشهایی طرح میکنند.
اما، در لایهی سوم که بسیار قویست، اسطورهی عروج یا بازگشتِ انسان به ذات، یا سرچشمهی خویش، به تصویر کشیده میشود. این لایه، نمادیست از تمنایِ رهایی از پندار و اشتیاقِ شهودِ حقیقت، تمنایِ خروج از ظلمت و اشتیاقِ ورود به روشنایی، تمنایِ رهایی از مرگ و اشتیاقِ وصول به جاودانگی. این سفر، با سلوکِ اجتنابناپذیر به یگانگی و وحدت با ذاتِ هستی، که در این فیلم به نمایش گذاشته میشود، مضمونِ همهی آموزههای عرفانی هم هست. مولانا، مثنوی خویش را، دکانِ وحدت مینامد. ماتریکس هم، دکانِ وحدت است؛ یعنی، دربارهی وصول به سرچشمه، و یگانه شدن با حقیقت و خاستگاهِ خویش، سخن میگوید.