جهان از قصه ها
مسیحا برزگر
گزیده ای از سخنرانی جلسه اول:
قصه های گوناگون، پایان های گوناگون دارند. به مکافات یا کارما اشارهای میکنم. مکافات یا کارما چیزی نیست که این (من) با آن مواجه شود، بلکه چیزی است که این، من میشود. بنابراین مکافات من چیزی است که این «من» مکافات خودش میشود؛ یعنی من، کارما میشود. چطور من، گاهی مکافات کسی یا کسانی هستم؟ شما از بلا آسیب میبینید، رنج میبرید، اما خود بلا نیز آسیب میبیند و رنج میکشد. شما از طاعون آسیب میبینید، اما آیا خود طاعون هم رنج میبرد و آسیب میبیند؟ در اینجاست که، این «من» کارما و مکافات خودش میشود. وقتی که ما به نقش خودمان در این قصه ها عادت میکنیم، گرایش ها، تمایل ها و امیالمان شکل میگیرند؛ یعنی ما خودمان را بدون اینکه طنابی در کار باشد، میبندیم. ما از درون خودمان را بستهایم، نه از بیرون، چون به نقشمان در درون این قصه ها عادت کردیم. اگر «من» از قصه ها سرشته شده است، بنابراین مرگ من به چه معناست؟ اگر جهان از قصه ها سرشته شده است، تهیت جهان از یک ذات مستقل، از ذات حق، به چه معناست؟ زیر این قصهها چه چیزی پنهان است و چرا قصه ها نقل میشوند؟ گفته میشوند تا شنیده شوند: برای اینکه شنیده شوند در سکوت و سکون گفته میشوند. او ناگهان زمزمه میکند و آواز خوش خود اوست که به گوش خودش میرسد. تنها انگیزه برای شنیدن این قصه ها، عشق است قصه پردازی میکند و میگوید من لیلیام، لیلی، قصه است. من مجنونم، مجنون، قصه است. او قصه پردازی میکند و انگیزۀ قصه پردازی چیزی جز عشق نیست. او در ذات خویش عاشق خودش است. جهان کتاب است، هر ذره از ذرات جهان، کلمه است. هر کلمه، اسمی از اسماء الهی است، که آن کلمه، مظهر آن اسم است. هر اسمی، زبانی دارد و گویاست، زبانی برای بیان اسرار مسما که خود حق است هر زبانی، سخنی در وصف اسرار میگوید.