ما باید، با جریانِ بزرگ و شکوهمندِ جهان، جاری شویم. جهان، بهمثابه یک اندامِ بزرگ، بهمثابه یک انسانِ کبیر، یک مسافر است. جهان، در این سفر، نغمهخوان است و پُر از موسیقی و آواز و ترانه و شعر و شور. عدهای در این جهان، خواباند و این سفر را احساس نمیکنند. آغازِ بیداری، پذیرفتن این نکته است که ما، در خوابیم، و چون در خوابیم، این سفر را تجربه نمیکنیم. به یک معنا، زندگی را زندگی نمیکنیم. معنی و مفهومِ عشق حقیقی نیز، چیزی نیست جز جاری شدن با جریانِ عظیمِ جهان. وقتی با جریانِ عظیمِ جهان، جاری هستی، در همان لحظه، دریایی. دریا جاودانه است، دریا آگاهیِ بیکرانهی الوهیست.