جبران خلیل جبران، در عشق زاده شد، در عشق زندگی کرد و در عشق مرد. او، بیمضایقه خوب بود، و کسانی که بیمضایقه خوباند، نورَند در سیمای انسان، عین عشقاند در هیئت آدمی، و فرشتهاند که در صورتِ انسان، بر روی خاک، گام برمیدارند.
پس، عجیب نیست که ما، با شنیدنِ سخنانِ فرشتهای که در هیئت و صورتِ انسان، بر روی خاک گام برداشت، طنین و آهنگِ فرشتهها را بشنویم. طنین و آهنگِ فرشتهها، عاشقانه است. مخاطبِ اصلیِ این کتاب، دلهای ماست.
این کتاب، با دلهای ما سخن میگوید. کلامِ جبران خلیل جبران، مانندِ پرنیان، لطیف، و مثل بالِ برفی فرشتهها، نرم و دلانگیز است.
جبران خلیل جبران، در این کتاب، از زبانِ پیامبری نمادین، که او را “برگزیده” خطاب میکند، سخن میگوید؛ المصطفی در زبانِ عربی یعنی “برگزیده”.