حضور
مسیحا برزگر
گزیده ای از سخنرانی جلسه اول:
همان طور که خواهیم دانست، بحث حضور دانشی نیست که بخواهیم برویم تا به آن برسیم، بصیرتی نیست که بکوشیم تا به آن برسیم؛ بلکه یک شیوه زندگی است. این شیوه زندگی درست از همان لحظهای آغاز میشود که ما آن را تمرین میکنیم، یعنی همین حالا که شما تعریف حضور یا هشیاری کامل را فرا میگیرید. از همین لحظه این حضور را تمرین میکنید و آن را زندگی میکنید. با تمرین حضور و زندگی کردن حضور است که حضور را درمییابیم، نه اینکه ابتدا بدانیم که حضور چیست و سپس حاضر یا هشیار زندگی خود باشیم. ممکن است ما زندگی را به گونهای زندگی کنیم که مسیر زندگی را نبینیم، متوجه مسیر زندگی نباشیم، بعد وقتی به آنچه که مقصد زندگی مینامیدیم، رسیدیم، متوجه شویم که هیچ چیز ندیدهایم، هیچ چیز را تجربه نکردهایم و زندگیمان تهی، خالی و پوچ بود. اما چرا این اتفاق میافتد؟ به این دلیل که به شدت در گذشته یا در آینده زندگی میکنیم یا به تعبیر دیگر فکرهایی مربوط به گذشته داریم. وقتی این فکرها به حوزه ذهن ما وارد میشوند، ما با این فکرها درگیر هستیم درگیری ما ممکن است، مثبت و یا منفی باشد. حالا ممکن است به این فکرها دلبسته و غرق آنها شویم یا اینکه بخواهیم با آنها مقابله کنیم یا به آنها بچسبیم و به دنبال آن فکرها برویم و بعد به خودمان بیاییم و ببینیم که ای بابا چند روز و چند هفته و چند ماه و چند سال است که اسیر فکرها شدهایم. هر چه زمان بیشتر میگذرد، دلایل حماقت ما نیز بیشتر میشود، چون چند سالی است که اسیر فکرها شدهایم و زندگی خود را هدر دادهایم. بنابراین این فکرها یا مربوط به گذشتهاند که ما درگیرش هستیم یا مربوط به آیندهاند که ما باز هم درگیر آنها هستیم. مواقعی که مشغول رانندگی هستیم تا به جایی برویم، آنچه که باعث میشود طول مسیر و حوادث متنبه در طی مسیر مشاهده نکنیم، مشاهداتی که در ما تأثیر میگذارد و به هر حال زندگی ما را شکل میدهد و میسازد و شاید ما را عمیقتر و بزرگتر کند و بر وسعت و ژرفای آگاهی ما اضافه کند، همواره فکر بوده است، فکر در مورد یا گذشته یا آینده که باعث شده حضور نداشته باشیم. کم کم بنابراین معنای حضور را میفهمیم.